ترجمه مقاله جیتی دیجیوانی، گزارشگر جنگ بوسنی، در روزنامه لوسآنجلستایمز آمریکا
«انجمن بینالمللی حمایت از سوریه که متشکل از ۲۰ کشور و مؤسسه است اوایل ماه گذشته دوباره در وین دیدار کردند تا برای سرنوشت مردم سوریه تصمیم بگیرند. همانطور که قابل پیشبینی بود، دیپلماتها پایتخت اتریش را با چیزی فراتر از وعده «توقف خشونت» ترک نکردند. به گفته جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا درباره «چهارچوب اصلی» سوریهی متحدِ غیرفرقهای، «چالشی که ما با آن روبرو هستیم تبدیل این ایدهها به واقعیت است.»
این حرفها برای جنگجویانی که برای گسترش قلمروشان مبارزه میکنند معنای خاصی ندارد. در حلب، موشکها به زمین میخورند و هلیکوپترها در هوا پرواز میکنند. در داریا، در حاشیه دمشق که توسط دولت سوریه از سال ۲۰۱۲ تحت محاصره بوده، ۸ هزار نفر قحطی میکشند.
یک گروه مدافع مستقل به نام کمپین سوریه تخمین زدهاست که در هر ۱۵ دقیقه یک نفر سوری میمیرد. در روزی که دیپلماتها در وین جمع شده بودند، ۲۸ انسان عادی کشته شده ، ۹۴ موشک شلیک و ۴۰ بمب بشکهای پرتاب شدهاند. حداقل باید گفت که میان «فرایند صلح» و آن چیزی که درواقعیت اتفاق میافتد فاصلهای وجود دارد.
دیپلماتهای آسوده خاطر در وین برای من یادآور ماجرایی از ۱۹۹۲ بودند، زمانی که من مشغول تهیه گزارش از جنگ بوسنی بودم. یک هفته پیش از کریسمس بود و مردم سارایوو درختهای پارک شهر را به عنوان هیزم میبریدند. ورود کمکهای انسانی متوقف شدهبود. برق نبود و خانوادهای که با آنها زندگی میکردم شبها دور یک شمع جمع میشدند و به صدای تیراندازیهای بیپایان گوش میدادند.
رئیس سابق سازمان ملل، پطرس غالی، با حالتی که به نظر لجبازانه میرسید بازدید کوتاهی از پایتخت بوسنی داشت و با حالتی مغرورانه به روزنامهنگران گفت که «مذاکران صلح»ای که در پیش است تنها راه حل مساله است و اینکه «۱۰ جای بدتر» از سارایوو در دنیا هست. بعد از آن سوار هواپیما شد و پرواز کرد. ما مجبور بودیم که به دوستان بوسنیاییمان توضیح دهیم که دنیا آنها را رها کرده است. جنگ برای سه سال تلخ دیگر ادامه پیدا کرد.
این نکته همیشه برای هم من مساله بوده است که چطور سازمان ملل به این نتیجه رسید که بوسنی که بیش از ۲۵۰ هزار نفر در آن کشته شدند جایگاه یازدهم را در لیست موقعیتهای پر رنج دنیا دارد. چطور این قضاوت را کردند؟ آیا لیست کودکان کشته شده، اعضای بریده شده و مدرسهها و بیمارستانهایی که خراب شدند را جمعآوری کردند؟
جلسه وین هم چیزی شبیه همین بود: تجمع نمادهای قدرت که به نظر علاقه اندکی به پایاندادن به این مصیبت دارد. سازمان ملل که مسئول این مذاکرات درون سوریهای است، مثل مورد بوسنی ناکارآمد است. البته این کاملاً تقصیر آنها هم نیست؛ دولت آمریکا کاملاً همراه و یا متمرکز نبوده است، بشار اسد و ولادیمر پوتین رئیس جمهور سوریه و روسیه سردمدار این ماجرا بودهاند. در این حال سوریها قحطی میکشند و کشور میسوزد.
وقتی که در اوایل جنگ شروع به کار بر روی سوریه کردم، اجازه دیدار با مقامات دولتی و ورود به مناطق تحت کنترل دولت از جمله دمشق و اطرافش را داشتم. مشابه بسیاری از جاهایی که تروریسم دولتی شایع است کار کردن ساده نبود، مراقبهای دولتی همیشه دنبالم بودند و برای حفاظت از منابعم باید آنها را مخفیانه و یا به صورت اینترنتی ملاقات میکردم.
در اوت ۲۰۱۲ من از قوانین دولتی سرپیچی کردم تا وارد داریا شوم تا چیزی را بررسی کنم که محلیها از آن به عنوان کشتار دستهجمعی و دولت به عنوان تصادف در جابجایی زندانیها از آن یاد میکردند. سیصد نفر مرده بودند. یکی از اولین شاهدانی که با او صحبت کردم، مرد مکانیکِ زخمیای بود که به دنبال پدر پیرش میگشت. در میانه جنگ از هم جدا شدهبودند و مکانیک یک چشمش را از دست داده بود. بوی جسد همهجا پخش شده بود. با همدیگر برای مدتی گشتیم و مکانیک در نهایت جسد پدرش را در حال فاسد شدن در مزرعهای خارج از شهر پیدا کرد.
در حالی که گریه میکرد به من گفت «این سوریهی من نیست. این سوریهی من نیست.»
بعد از آن من «امتیاز»ام برای گزارش از سمت دولت را از دست دارم و دیگر نمیتوانستم ویزا بگیرم برای همین شروع به کار با مخالفان کردم. همچنان به ملاقات با شاهدان ادامه دادم: شاهدان شکنجه، تجاوز و بازداشتهای اجباری و خانوادههای کسانی که به سادگی ناپدید شده بودند.
چهار سال صرف جمعاوری شهادتها کردم. ندا، اکتیویست جوانی از لاذقیه را دیدم. او را در خانهاش بازداشت کرده بودند و به سلول کوچکی منتقل کرده بودند که در آنجا مورد ضرب و شتم و تجاوز پلیسهای دولتی و ماموران امنیتی واقع شده بود. «آنها از بدن من برای تمرین حرکات جودو استفاده میکردند.»
حسن که دانشجوی حقوق از حمص است توسط پزشکانی که روی بدن او بدون اعمال داروی بیهوشی عمل جراحی کرده بودند مورد شکنجه واقع شده بود. در نهایت با تظاهر به مرگ گریخته بود و روی تپهای جسد انداخته بودنش. یکی از آن جسدها برادرش بود.
ولی بدتر از آن پسرکی بود که به دنبال من در اطراف کمپ آوارگان میآمد. صورت نداشت. سوراخی به جای دهان و سوراخی به جای دماغ داشت. پدرش برایم داستان را گفت، موشک به خانهشان در حمص که پسرش آنجا بود اصابت کرده بود «بدترین چیز در دنیا صدای فریاد کودکات از درد است».
سوریه امروز این است: پنج سال تباه شده است، کل دوران آموزش مدرسه ابتدایی از دست رفته است. زندگی ۹ میلیون داخل کشور و ۴ میلیون خارج از آن زیر و رو شده است. بیمارستانی در حلب است که من آنجا کار کرده و گزارش تهیه کردهام و از روی عمد در ۲۸ آوریل مورد حمله بمباران قرار گرفت. تنها مرکز درمانی شهر بود، مرد مهربانی [وسیم معاذ] که برای کمک به کودکان حلب به عنوان اضافه کاری آنجا کار میکرد هم در آن بمباران کشته شد.
فکر کردن به جنگ آدمهای دیگر کار سادهایست. مکانی در دور دست است، خانه شما نیست، خانواده شما نیست، مشکل شما نیست. ولی نسلکشیای آرام در سوریه در حال اتفاق است و به شما هم خواهد رسید. اما اگر کاری انجام ندهیم این جنگ چیزی خواهد شد که حتی اگر در حمص یا حلب هم زندگی نکنید ضربه آن را حس خواهید کرد. سقوط موصل به دست داعش در ژوئن ۲۰۱۴ ضربه تکان دهندهای بود، حملات پاریس و بروکسل هم.
چند ماه پیش گروهی از خبرنگارانی که با من در سارایوو بزرگ شدهبودند برایم فیلم کوتاهی فرستادند تا بزرگداشتی از آن ماجرا باشد. بارها و بارها آن را نگاه کردم و گریستم. من مورد تجاوز واقع نشدهام. والدینم را جلوی من نکشتند. دست یا پایم را در بمباران بمب خوشهای از دست ندادم. ولی عمیقاً شرمنده بودم و بیش از آن غمگین چون باری دیگر، همه با هم، در حفاظت از آن چیزی که نیاز به محافظت دارد شکست خوردهایم.
جنگ در سوریه در نهایت به پایان میرسد و کشور درهم شکسته دوباره به هم وصل خواهد شد. ولی ما موقعیتهای فراوانی را برای ممانعت از جنگ و توقف آن از دست دادیم. روزهای اولیه شورش ممکن بود زمانی برای آمریکا جهت فشار به اسد برای نکشتن مردمش باشد. گذر از «خط قرمز» سلاحهای شیمایی در ۲۰۱۳ شانس دیگری بود.
اما جنگ ادامه پیدا کرد و تعداد کشتهها نیز هم. چطور این را به زندهها، بازماندهها، یتیمها، آنهایی که خانه، خانواده و زندگیشان را از دست دادهاند توضیح دهیم که ما عقب ایستادیم و کاری نکردیم؟»
منبع:http://goo.gl/bBzjQL