مصطفی تاج زاده: باید از سوریه بیرون بیاییم/ ایران به کمک نظامیان رفت تا با بخش دیگری از مردم سوریه بجنگند و این آغاز فاجعه بود/ نصرالله برای بسیاری از اعراب به رهبر فرقه اقلیت شیعه تبدیل شده است که دارد با اکثریت مسلمانان میجنگد/ متهم به کشتار مردم سوریه و دنبالکردن گرایش فرقهای شدهایم، اعتبارمان لطمه دیده است و روزبهروز در باتلاق سوریه بیشتر فرو میرویم/ نیروی قدس مقصر است و راهبرد غلطی را دنبال کرده است. اما بیش از سپاه و پیش از آن، دولت و وزارت خارجه مقصرند که ایران را در باتلاق سوریه گیر انداختند/ یک نوع نژادپرستی پشت استدلال که اگر در دمشق و حلب نجنگیم، در شهرهای ایران باید بجنگیم وجود دارد / به اسم دفاع از حرم حضرت زینب، بیشترین قربانی را دادهایم و درعینحال بیشترین ناامنی را متوجه کربلا و نجف و سامره و حتی مشهد مقدس کردهایم/ تدارکاتچی و پیادهنظام روسیه شدهایم
بخشهایی از مصاحبه مفصل مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی و عضو حزب مشارکت، با دوهفتهنامه روبرو چاپ تهران، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵:
* «به گفته آقای شیخالاسلام، سفیر اسبق ایران در سوریه، مهمترین توصیه جمهوری اسلامی به اسد در شروع تظاهرات مردمی نیز این بود که نباید ارتش پاسخ اعتراضات را با اسلحه و گلوله دهد؛ بلکه معترضان را باید با باطوم و گاز اشکآور پراکنده کرد. این اولین خطای جمهوری اسلامی بود که به جای تشویق اسد به پایاندادن تکصدایی و اصلاح سریع امور و تلاش برای جلب مشارکت معترضان در عرصه سیاست و قدرت، بیاعتنایی به آنان و پراکندهکردنشان را توصیه کرد.میگفتند تظاهرکنندگان «فتنهگرند» و از طرف خارجیها هدایت میشوند، درنتیجه باید سرکوب شوند… به علت آنکه این سرکوب مطلق، خشن و خونین بود، اعتراضات به سبک مسالمتآمیز تقریبا ناممکن شد. آن طرف ماجرا هم دست به اسلحه برد. معنای صحبت من این نیست که از ابتدا هیچ جریان خارجیای خواستار بههمزدن اوضاع سوریه نبود؛ بلکه وجه غالب اعتراضها در اوایل، مردمی بود و ماهیتی آزادیخواهانه، عدالتطلبانه و مشارکتجویانه داشت… رژیم بعث، مستبد و فاسد بود و اجازه نفسکشیدن به کسی را نمیداد. مردم نیز خواهان آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد بودند و تحت تأثیر بهار عربی به خیابانها ریختند؛ اما به جای آنکه رژیم به خواستهها، حقوق و منافع آنان توجه کند، سرکوبشان کرد.
* اشتباه دومِ اقتدارگراهای ایرانی این بود که پس از شدتگرفتن بحران، به جای یافتن راهحل سیاسی، راهحل نظامی را در دستور کار قرار دادند و به اعزام نیرو و مستشار پرداختند و حتی رزمندگانی از عراق و لبنان و بعدها افغانستان و پاکستان را به سوریه اعزام کردند. ازآنجاکه اکثر قریببهاتفاق این نیروها شیعه بودند، به این تصور دامن زدند که گویی نزاعها در سوریه ماهیتی فرقهای و مذهبی دارد.
* به علت این که ما برای اعزام نیرو و جذب داوطلب، آن ها را مدافع حرم نامیدیم، آنطرف هم با فرصت طلبی و البته برای لاپوشانی اهداف پلید خود مدعی دفاع از کعبه و اعتقادات اکثریت مسلمانان جهان یعنی اهل سنت در برابر رافضیها و مجوسها شده است. در چنین چالشی، افکار عمومی مسلمانان کدام ادعا را جدیتر تلقی میکند: دفاع از کعبه یا دفاع از حرم حضرت زینب را؟
* یکی از تناقضهای اقتدارگراها این است که اعتراض ها علیه قذافی را تأیید کردند و آن را انقلاب خواندند اما درباره سوریه گفتند فتنه است. همین موضع بهانه بزرگی به مخالفان ایران داد تا بگویند تنها تفاوت اسد با قذافی این است که اولی علوی است و دومی سنی و متأسفانه در تأیید فرقه ای بودن رفتار جمهوری اسلامی از آن سوء استفاده زیادی کردند.
* استدلال دوم که بعدها بر سر زبان ها افتاد این بود که اگر در حلب و دمشق نجنگیم باید مثلاً در اهواز و همدان بجنگیم. برهان سوم هم این بود که ما از حرم اهلبیت دفاع میکنیم. به این ترتیب کوشیدند وجهه ای انقلابی، ملی و نیز شیعی به یک چالش سیاسی و اقتصادی بدهند. حالا ببینیم این سه دلیل چقدر واقعی است و چقدر در عمل معطوف به نتیجه بوده است. در مورد دفاع از مقاومت بهجرئت میگویم که اسرائیل در طول حیات ۷۰ سالهاش هیچگاه بهاندازه امروز از همسایگانش آسوده خاطر نبوده و از جنگ های داخلی در منطقه سوءاستفاده نکرده است.
* قرار بود دخالت ما در سوریه مقاومت را تقویت کند اما در عمل بیشترین سود را به اسرائیل رسانده و جنایتها و توسعه طلبی هایش را تحت الشعاع نزاع خونین شیعیان و سنی ها قرار داده است. حتما می دانید که تا پیش از درگیری ها در سوریه عربها چند قهرمان داشتند سید حسن نصرالله یکی از آنها بود. امروز اما نصرالله برای بسیاری از اعراب به رهبر فرقه اقلیت شیعه تبدیل شده است که دارد با اکثریت مسلمانان میجنگد. نزد آنان قهرمان جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل به ضد قهرمان در جدال با اهل سنت سقوط کرده است. برای فهم بهتر مدعای من، کافی است دوران پیش از آغاز نزاع مسلحانه در سوریه را به خاطر بیاورید که چگونه اسرائیل نه تنها در دنیا محکوم بود بلکه در افکار عمومی امریکا نیز که همیشه در آن دست بالا را داشت، بر خلاف اروپا که فلسطینی ها از جایگاه بهتری بهره مند بودند، رو به انزوا می رفت و افکار عمومی اروپا در دفاع از حقوق فلسطینی ها بسیج شده بود. اکنون در چه موقعیت و جایگاهی قرار گرفته است؟ شیعیان که در اغلب قریب به اتفاق کشورهای مسلمان و غیرمسلمان دنیا در اقلیت به سر می برند، زیر چه فشارهایی قرار گرفته اند؟
* آنچه مورد نقد جدی است، شیوه عمل ایران است. به جای دخالت سیاسی برای جلوگیری از تشدید بحران و جلوگیری از ویرانی سوریه و مرگ صدها هزار نفر در آن کشور، خود به صورت نظامی وارد معرکه شد و مدیریت سیاسی این بحران را رها کرد. به بیان روشن، دولت و وزارت خارجه بحران را رها کردند و جان بر کفان نیروی قدس به کمک نظامیان سوریه رفتند. انحراف بزرگ از اینجا شروع شد.
* اشتباه ما این بود که به جای مدیریت موضوع و تغییر فضای پیرامون این بحران، خود وارد معرکه نظامی شدیم… ایران باید کشورهای جهان را از مخاطرات ویرانگر جنگ در سوریه آگاه میکرد و از خطر رشد داعش و افراطگرایی در سوریه با جهانیان حرف میزد. این تدبیرِ سیاسی میتوانست موفق شود. در این حالت جمهوری اسلامی، متحد افکار عمومی جهانی برای جلوگیری از جنگ داخلی در سوریه میشد و حتی میتوانست به دولت اسد کمک کند و حضور مؤثر دولتمردان کنونی و علویها را در دولت ائتلاف ملی تضمین کند ؛ اما در عوض، به کمک نظامیان رفت تا با بخش دیگری از مردم سوریه بجنگند و این آغاز فاجعه بود.
* ما در سوریه دخالت پرضایعه و کمفایده داشتهایم. حال آنکه میتوانستیم با کمترین هزینهها بیشترین سود را به دست آوریم و از این معرکه براساس بازی برد-برد سربلند خارج شویم. دقت کنید که هیچ کشوری به اندازه ایران در سوریه تلفات نداده است. نظامیان آمریکا و روسیه و ترکیه و اروپا و عربستان تقریبا هیچ آسیبی ندیدهاند؛ متهم به کشتار مردم سوریه و دنبالکردن گرایش فرقهای شدهایم، اعتبارمان لطمه دیده است و روزبهروز در باتلاق سوریه بیشتر فرو میرویم.
* نیروی قدس مقصر است و راهبرد غلطی را دنبال کرده است. اما بیش از سپاه و پیش از آن، دولت و وزارت خارجه مقصرند که ایران را در باتلاق سوریه گیر انداختند. این اشتباهات بزرگ در دوران احمدینژاد به وقوع پیوست؛ ولی متأسفانه در دولت جدید هم با همه تغییرات مثبت در سیاست خارجی، راهبردهای خطا درباره سوریه کم و بیش ادامه پیدا کرده است.
* برگردیم به این استدلال که اگر در دمشق و حلب نجنگیم، در شهرهای ایران باید بجنگیم. اسم این استراتژی «جنگ پیشگیرانه» است و اولینبار بوش آن را مطرح کرد. بوش میگفت ما -یعنی آمریکا- خارج از کشورمان میجنگیم تا درون مرزهایمان با ما نجنگند؛ ولی در حقیقت به نام پیشگیری از جنگ، جنگ راه انداخت و حتی آن را به داخل آمریکا و اروپا کشاند. روشن است که چون آمریکا ابرقدرت است و امکانات اقتصادی، علمی، فنی و نظامی گستردهای دارد، میتواند به نام تأمین امنیت خود، کشوری را در آن سوی کره زمین اشغال کند و درعینحال مردمش فشار اقتصادی زیادی را متحمل نشوند. درهرحال راهبرد جنگ پیشگیرانه از بُعد اخلاقی و انسانی فاقد وجاهت است؛ چون جنگ، جنگ است و فرقی بین انسانها نیست؛ یعنی خونِ یکی رنگینتر از دیگری نیست. کاخ سفید وقتی میگوید میخواهیم از جنگ درون خاک آمریکا پیشگیری کنیم، معنایش این است که در قیاس با آمریکاییها، جان دیگر مردم جهان، بهخصوص مسلمانان، ارزشی ندارد. پس اگر صدها هزار نفر در عراق یا سوریه کشته شوند، اهمیت زیادی ندارد، مهم آن است که در آمریکا کسی کشته نشود. به عبارت روشنتر، یک نوع نژادپرستی پشت استدلال جنگِ پیشگیرانه خوابیده است. حال آنکه عمل اخلاقی آن است که از جنگ پیشگیری کند و مانع آغاز آن شود؛ ولی واقعیت آن است که جنگِ پیشگیرانه عملا جنگ را گسترش میدهد. مگر تهاجم واشنگتن به عراق داعش را ایجاد و دخالتهای ناروای غرب در سوریه، آن را تقویت نکرده و تبعات آن به خودِ آمریکا و اروپا بازنگشته است؟ بههمینترتیب دخالت غلط ایران و شیعیان در سوریه به عراق و ایران و … برخواهد گشت…داعشیها امکان مانور و قدرتنمایی چندانی در ایران ندارند چون فاقد پایگاه مردمی اند به همیندلیل حتی در زمانِ شاه نیز سازمانهای چریکی، اعم از مسلمان یا سکولار، کاری از پیش نبردند و در نهایت، شکست خوردند. پس علت اینکه داعش نمیتواند در داخل ایران مانند عراق شلتاق کند، جنگیدن با آنها در سوریه و خارج از مرزهایمان نیست. دلایل اصلی را باید در بافت و ساختار دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشورمان جستوجو کرد. به بیان روشن، ما در حلب و دمشق با داعش بجنگیم یا نجنگیم، تروریستها نمیتوانند در ایران جولان دهند و مثلا با یک ارتش ۳ تا ۴ هزار نفره، شهرهای دو میلیون نفری را به کنترل خویش درآورند. آن چنان که در عراق مشاهده کردیم. در حقیقت داعش، با همه وحشی گری و خشونت ورزی خود در ایران نمی تواند مانور قدرت دهد اما می تواند در کشورهای واجد شکافهای بزرگ مذهبی، نژادی، قومی، زبانی، تاریخی و سیاسی – مانند عراق- بتازد و نفسها را در سینهها حبس سازد؛ به خصوص اگر اهل سنت در آن مناطق، ازجمله به دلیل سیاستهای غلط ما یا متحدانمان، احساس کنند از سیستم سیاسی کشورشان حذف شدهاند یا جایی در آن ندارند.
به این ترتیب، جنگ پیشگیرانه علاوه بر اینکه غیراخلاقی و غیرانسانی است، غیرسیاسی هم هست و بهسرعت به ضد خود تبدیل میشود. براین اساس ما کوشیدهایم از حرم حضرت زینب دفاع کنیم؛ اما بیشترین مخاطرات را ناخودآگاه متوجه عتبات نموده و کربلا و نجف و سامرا را آسیبپذیر کردهایم.
* برخی اقدامهای جمهوری اسلامی در چند سال گذشته، بهویژه درباره سوریه اشتباه بودهاند و به قدرتیابی داعش کمک کردهاند. من همان زمان نامه نوشتم که نباید اجازه دهیم درگیریها، وجههای فرقهای به خود بگیرد و جنگ چهره شیعه و سنی پیدا کند که به زیان همه مردم منطقه، به ویژه ایرانیان و شیعیان است.
* می دانید زمانی که درگیریهای سوریه شدت گرفت، شیعیان عراقی خواستند بروند سوریه و از حرم حضرت زینب (ع) دفاع کنند. آیتالله سیستانی مانع شد و اعلام کرد این وظیفه خودِ سوریهاست که از مقدسات خود دفاع کنند. به نظر من آن استراتژی درست بود؛ چون اجازه نمیداد جنگ تشدید شود و حالوهوای فرقهای و مذهبی به خود بگیرد.
* ما هرچه بیشتر در سوریه حضور نظامی داشته باشیم، بیشتر آسیب میبینیم و نهتنها به منافع و حتی در درازمدت به امنیت ملی خود، بلکه به موقعیت شیعیان و نیز وجهه مسلمانان در جهان لطمه میزنیم و موجب دیرپایی داعش میشویم. ما باید از سوریه خارج شویم
* روزهای نخستِ اعتراضات، داعشی در کار نبود. قشرهای مختلف مردم سوریه بودند و آزادی میخواستند. با جلب مشارکت معترضانِ مسالمتجو، زمینه ظهور و بروز داعش فراهم نمیشد. اولین اشتباه ایران و اسد، فتنه نامیدن تظاهرات مردم و تلاش برای قلع و قمعکردن معترضان بود. هرچه پیش رفتیم، بیشتر در این باتلاق فرو رفتیم. امروز میگویند اگر نیرو نفرستیم، دولت اسد سقوط میکند و شیعه کشی شیعه به راه میافتد؛ اما هرچه بیشتر نیرو بفرستیم، بر دامنه جنگ میافزاییم و خصومت و کینه میان مسلمانان را افزایش میدهیم.
* به نظر من اشتباه بزرگ ما آن بود که در سوریه به طور مطلق از دولتی مستبد و فاسد پشتیبانی کردیم که ۱۵ درصد از مردم جامعه از لحاظ مذهبی با آن احساس همبستگی میکردند؛ البته حزب بعث اساسا سکولار است و این تعارضی است که دلواپسان در ایران، سکولاریسم را بزرگترین خطر معرفی میکنند و درعینحال همزمان تمام نیروی خود را برای حمایت از یک دولت سکولارِ دیکتاتور بسیج کردهاند. آن هم درحالیکه بشار اسد به استناد عملکرد داعش میگوید اسلامِ سیاسی شکست خورده است!
* پیش از بهار عربی، احمدینژاد به دلیل شعارهای ضد آمریکا و ضد اسرائیلیاش در کشورهای عربی مثل سیدحسن نصرالله محبوبیت داشت؛ اما پس از ماجرای سوریه به سرنوشت او در میان اعراب دچار شده است؛ چون از نظر اکثریت اعراب، ایرانیان و شیعیان به فرقهای تبدیل شدهاند که با اکثریت مسلمانان وارد نبرد شدهاند. بهاینترتیب همانطورکه القاعده به برجهای دوقلو حمله کرد؛ اما در واقع حیثیت و احترام و جایگاه مسلمانان را نشانه رفت، جمهوری اسلامی نیز به نام حمایت از مقاومت، بیشترین سود را به اسرائیل رسانده است. ما به اسم دفاع از حرم حضرت زینب، بیشترین قربانی را دادهایم و درعینحال بیشترین ناامنی را متوجه کربلا و نجف و سامره و حتی مشهد مقدس کردهایم. با راهبرد جنگ در ورای مرزهای خود، داعش را در سراسر جهان ازجمله در عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و … به جنگ با شیعیان تحریک و تشویق کردهایم و مبارزه مردم منطقه را با استبداد و استثمار و استعمار عملا به سایه بردهایم.
* خطای دیگرمان دادن پایگاه به روسیه بود که ایران را به سطح تدارکاتچی و پیادهنظام آن کشور تنزل داد. به علاوه در مسلمانان دنیا به تصویری که دیکتاتورهای فاسد منطقه سعی در ترسیم آن دارند، دامن زد؛ مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی در برجام با آمریکا و در قضیه سوریه با روسیه ساخته است. آنان میکوشند نه شرقی – نه غربی ما را به «هم شرقی – هم غربی!» تبدیل کنند. متهم شدهایم هم به سازش با آمریکا و هم به ساخت و پاخت با روسیه. این در حالی است که ما میتوانیم به همکاری مؤثر با آمریکا و روسیه بپردازیم و از آن بهره ببریم، بدون آنکه متهم به تعقیب گرایشهای فرقهای یا ضدیت با اعراب یا اهل سنت شده یا عمله بیجیره و مواجب روسیه شویم.
* دخالت در سوریه هزینههایی به کشور تحمیل کرده و به ویژه به قشرهای محروم ما فشار زیادی وارد آورده است. ما تاکنون از حزبالله و حماس و … حمایت میکردیم. امروز بخش عمدهای از هزینه جنگ در سوریه و عراق را نیز میپردازیم. آمریکا اگر در خارج از مرزهای خود دخالت میکند، چون اقتصاد بزرگی دارد، هزینههای جنگ، درصد کوچکی از اقتصادش را تحت تأثیر قرار میدهد؛ اما در ایران کنونی، وضع اینگونه نیست. بههمیندلیل مردم روزبهروز نسبت به این روند حساسیت منفی بیشتری نشان میدهند.
* نگرانم زمانی اسد بگوید من میخواستم همان ابتدا اصلاحات سیاسی انجام دهم اما جمهوری اسلامی مانع شد
* اسد نمیتواند مخالفان مسلح خود را نابود کند. آنها نیز نمیتوانند اسد را به زیر بکشند. پس باید مذاکره کنند که چگونه میتوانند به توافقی برسند که حداقل خواستهای همه را پوشش دهد.»
متن کامل مصاحبه: https://goo.gl/jIkBfa