روز ۱۶ دسامبر رئیسجمهور آمریکا در آخرین کنفرانس مطبوعاتی خود در پاسخ به سوالی درباره مسئولیت دولت خود در قبال مسئله سوریه گفت که وی با بررسی تمامی گزینهها به این نتیجه رسیده بود که تنها راهحل برای پایان دادن به بحران، پیاده کردن شمار زیادی از نیروهای زمینی آمریکا و واژگونی حکومت بشار اسد است. امری که به دلایل متعدد انجام آن «به بهای ارزان» امکان پذیر نبوده است. ( https://goo.gl/qXVr7v )
فردریک هوف، مشاور ارشد پیشین باراک اوباما در امور انتقالی سوریه (۲۰۱۳-۲۰۱۵) در مقالهای تحت عنوان «سوریه به بهای ارزان» به این اظهارات پرداخته است که ترجمه خلاصهای از آن در زیر میآید:
«ناکامی ۵سالهی ایالات متحده در محافظت از جان حتی یک سوری از کمپین کشتار عظیم و بیرحمانهی دولت تبهکار سوریه امری است که به کمک آن میتوان اثرگذاری و ارزشهای دولت اوباما را سنجید و تا هر زمان که تاریخنگاران فاجعه انسانی رخداده در سوریه را تجزیه تحلیل میکنند آن را در نظر خواهند گرفت. این سیاست شکستی بود که راه گرفتن جانها را ، درهمشکستن بدنها را، زخم زدن بر روان کودکان را و پر کشیدن درماندگان را هموار کرد.
چه چیز «به بهای ارزان»؟ مشخصا فرمانده کل قوا از تعریف واضح هدف اجتناب میکند.
رئیسجمهور در آگوست ۲۰۱۱ فکر میکرد میتواند تغییر رژیم را به بهای ارزان اینکه در حرف خواستار کنارهگیری اسد شود عملی سازد. او اینکار را بار دیگر در سالهای ۲۰۱۵-۲۰۱۶ امتحان کرد؛ با فرستادن جان کری با دستان خالی به سمت روسها و با این پیشنهاد که اسد به بیانیه پایانی ژنو در ژوئن ۲۰۱۲ عمل کند و چمدانهایش را ببندد. اما تغییر رژیم از طریق اقدام نظامی هرگز چیزی نبود که دستگاه رئیسه اوباما آن را در نظر داشته باشد.
آنچه بسیاری از مقامات کاخ سفید به رئیسجمهور پیشنهاد میکردند این بود که وی اقدامات محدود نظامی را به کار گیرد تا کشتار غیرنظامیان را که توسط رژیم اسد، روسیه و ایران با خیال راحت انجام میشود مختل سازد. مطمئنا اگر هلیکوپترهای رژیم روی زمین نابود میشدند یا در آسمان سقوط میکردند این انداختن بمبهای بشکهای با فراغ بال روی محلههای مسکونی غیرنظامی مختل میشد. مطمئنا اگر خلبانهای روسی با جنگافزارهای موثر ضدهوائی سرشاخ میشدند، هدف قرار دادن بیمارستانها برایشان چالشانگیزتر از هدفقرار دادن ماهی در تُنگ میشد. جانها میتوانستند نجات داده شوند. گذاشتن نقطه پایان بر یک قتلعامی در کمال خونسردی میتوانست به جان کری ابزاری دهد که وقتی با همتای روسیاش وارد بحث میشود با آن کار کند.
آیا اقداماتی که با هدف سخت کردن، کاهش و شاید حتی پایان دادن به کشتار گستاخانهی غیرنظامیان طراحی شده بود تهاجم به سوریه و اشغال این کشور را نتیجه میدادند؟ وقتی به کارکنان کاخ سفید گوش میدهیم، حتی بدتر از این میتوانست بشود: جنگ جهانی. این عبارتی بود که اغلب از سوی بازدیدکنندگان از کاخ سفید شنیده میشد:«آیا فکر میکنید ما باید سر سوریه جنگ جهانی سوم را راه بیندازیم؟»
در حقیقت برخی کارمندان کاخ سفید به شکلی بینقص به رئیسجمهور کانال زده بودند؛ با ساختن یک طرح شش یا هشت قسمتی پیچیده که تنش فزاینده را نشان میداد و در آن پرسیده میشد «این مراحل به کجا ختم میشود»؟ در همانحال که دورنمای انجام هر کاری که به نحوی سبب حفظ جانی یا گیج کردن مهاجمی میشد به کل از ملاحظات کنار گذاشته شده بود.
رئیسجمهور نه تنها به ضبط و انحصار خطرپذیری و همچنین سوخترسانی به دستگاه قتلعام که بدون دغدغه کار میکرد راضی نشد، بلکه پیوسته به سوی سرزنش اپوزسیون رفت با این عنوان که آنها یکدستی لازم را برای حکومت کردن بر کشور ندارند. رژیم اسد و دولتاش که هنوز به عنوان دولت مشروع توسط واشنگتن به رسمیت شناخته میشوند [اما] قطعا از یکدستی مقتضی برخوردار بودند تا هر جنایت جنگی و جنایت علیه بشریتی که خیال میکردند برای «حکومت کردن بر کشور» لازم است مرتکب شوند. و آنهایی که در کاخ سفید هستند، شاید شامل خود رئیسجمهور، که بر این عقیده پافشاری کردند که سقوط اولین قتلعامگر بزرگ قرن ۲۱ میتواند منجربه ایجاد بیثباتی شود وجود دارند. این حرف باراک اوباما درباره اپوزسیون باز هم بیربط به استراتژی تعریفشده از سوی آمریکاست؛ سیاست آمریکا این نبوده که رژیم را به شکلی خشن هدف بگیرد، همچنین این نبوده که سوریه را دست یک گروه از آدمهای اپوزسیون بدهد. بلکه هدف رسیدن به توافقی سیاسی در چارچوب بیانیه پایانی ٓژنو در سال ۲۰۱۲ بوده است. امری که به خاطر فاصله بین حرف و عمل و عدم تمایل منظم به تلاش برای مختل کردن قتلعام به یاس بدل شده است.
نکته در اینجا آن است که رئیسجمهور اوباما میترسد انجام هر گونه تلاشی به تشویق آمریکا در جهت محافظت از غیرنظامیان سوری ذهن ایران را منحرف کند و سبب شود این کشور توافق هستهای ژوئیه ۲۰۱۵ اش را رها کند. در حقیقت ایرانیها از انفعال آمریکا در سوریه کاملا شوکه و همزمان بطور زائدالوصفی خوشحال شدند چرا که انتظار داشتند رئیسجمهور ایالات متحده حرف و عملش یکی باشد و در راستای حرفهای «خطوط قرمز» و «کنارهگیری [اسد]» عمل کند. حتی زمانی که مذاکره بر سر توافق هستهای در مرحله مذاکره و اجرا قرار داشت. .
و به همان اندازهای که توافق هستهای قابل توجه است، بهای رها کردن غیرنظامیان سوری به بخششهای محبتآمیز رژیم، روسیه و ایران گران بوده است و این هزینه گزاف تنها اثر خود را روی قربانیان آنی واقعه نشان نداده است؛ بلکه سیاستمداران میانهروی غربی نیز که تلاش میکنند از موج پوتینایسم جانبدر برند نیز مویدی بر این هزینه گزاف اند. و این همه برای پوچ بوده است: چرا که ایران از پیش عقبگرد آمریکا در سوریه را به عنوان امری مسلم فرض کرده و محتمل نیست توافقی را که برایش سود قابل توجهی را به همراه داشته رها کند.
روسیه از سوریه استفاده کرده است تا واشنگتن و غرب را کمک کند اعتبارشان را [به دست خودشان] از میان ببرند و به اتحادشان ضربه وارد کند. این کار است که به بهای ارزان انجام شده است و دفاع رئیسجمهور اوباما از امری دفاعناپذیر، بسیار متعلق به همان دنیای پسا-حقیقتی است که وی خود را در حال محکوم کردنش نشان میدهد.»
منبع: https://goo.gl/HygT7X