حادثه دلخراش فروریختن ساختمان پلاسکو تهران و مدفون شدن اندوهبار شماری از ساکنان و آتشنشانان در زیر آوار امری بود که بصورتی ملموس ابعاد کارکرد دستگاه کشتار هوائی ارتش سوریه را در برابر چشمان افکار عمومی ایرانیان به نمایش گذاشت و بُرشی از واقعیت پنج سال اخیر شهرهای سوریه را به قلب تهران آورد.
فوران احساسات ایرانیان که در دلسوزی بر جانباختگان، همدردی با بازماندگان و خشم بر عاملان نمود یافت، در حقیقت پلی از وجدان انسانی مشترک ساخته است که میتواند به فهم آنچه مردمان سوریه طی سالهای اخیر تجربه کردهاند کمک کند.
اگر فروریختن ساختمانی در اثر اشتباه، قصور یا خیانت دستگاههای اجرایی شهری و مرگ شهروندان و امدادرسانان موجی از انزجار عمومی را سبب شده است، واکنش سوریها در موارد مشابه چگونه باید ارزیابی شود؟ قومی که پنج سال است با مقیاسی صنعتی از این حادثه اما به شکل تمام عمدی دستبهگریباناند؛ در رخدادهایی که طی آنها سه دولت ایران، سوریه و روسیه با همدستی یکدیگر مجتمعهای مسکونی را بر سر ساکنانشان ویران میکنند و آتشنشانان و جانبدربردگان را در حملههای دومرحلهای میکشند.
در حالی که جنگندهها و هلیکوپترهای ارتش سوریه با باکهای پر شده از سوخت منابع نفتی ایران، با گرای پهپادهای شناسایی سپاه پاسداران و با مشارکت نیروی هوائی روسیه در پنج سال اخیر به شکلی روزانه شهرهای تحت کنترل مخالفان را شخم زدهاند، دهها هزار زن و مرد سوری را کشتهاند، کودکانشان را زنده به گور کردهاند، امدادرسانانشان را در محلهای بمباران و در ایستگاهها هدف قرار دادند و بازماندگان را از ترس حملات مجدد به ترک خانه و کاشانه خود واداشتهاند، احساسات عمومی سوریها نسبت به عاملان و آمران این وقایع چگونه باید باشد؟
آنچه امروز وجدان جمعی ایرانیان را زخم زده گرچه در بُعد تراژیک انسانی از جنس همان فجایعی است که روان سوریها را در تمام این سالها آزار داده است، با این حال هنوز با آنچه سوریها تجربه کردهاند فاصله دارد؛
چگونه بود اگر رسانهها میگفتند تصاویر اجساد ایرانیان «جعلی» است، آتشنشانان مدفونشان «اعضای القاعده» هستند و مرگ بیپناهانشان برای «حفظ عمق استراتژیک» کشوری دیگر لازم است؟