از زمان ورود ایران به جنگ سوریه و سرازیر کردن سیل شبهنظامیان خارجی به جبهههای جنگ این کشور، تعداد بالای کشتههای این نیرو به هنگام عملیات همواره سوالهایی را پیرامون تاکتیکهای اتخاذ شده و وضع فرماندهی نظامیان ایرانی مطرح کرده است. با این حال سپاه پاسداران هرگز خود را ملزم به پاسخگویی و توضیح به افکار عمومی درباره علل مرگ آنها ندانسته است. این رویه با ورود گستردهی ایرانیان به میدانهای جنگ و مرگ متعاقب آنان نیز حفظ شده است.
آنچه به این پردهپوشی کمک کرده است، در وهله اول خارجی بودن بخش عمده شبهنظامیان قربانی اعزامی ایران است. اکثریت این افراد را افغانهای وابسته به طبقهی محروم و حاشیهنشین شهری و فاقد ابتداییترین حقوق انسانی نظیر اوراق هویت تشکیل میدهند و خانوادههای آنان در شمار آسیبپذیرترین قشر مقیم ایران به شمار میروند. از این رو بر فرض اراده دادخواهی نیز، صدای انان به جائی نمیرسد.
دفن تکتک و بیسروصدای افغانها در روستاها و دهات دورافتاده و تشییع جنازهی شبهنظامیان شیعه عراقی در شهرهای کشورشان و به دور از چشم رسانهها و توجه افکار عمومی، همراه با سیاست جمهوری اسلامی در حرکت در مرز تکذیب و تائید رسمی مداخله نظامی در سوریه سبب شده است تا این استراتژی اختفا و عدم پاسخگوئی تا کنون موفقیتآمیز باشد.
برای اینکه دانست چرا این حجم از تلفات غیرعادی جلوه میکند، باید به این واقعیت توجه کرد که این نیروها در حالی بیشترین تلفات را میدهند که نه تنها در موضع برتری عددی و مهماتی نسبت به جبهه مقابل قرار دارند، بلکه با استراتژی زمین سوخته خود مرگبارترین نیروی حاضر در جنگ سوریه نیز محسوب میشوند.
شبهنظامیان وابسته به ایران از انجا که آتش پشتیبانی توپخانهای و هوائی سه دولت را در پشت سر خود دارند، قدرتمندترین شبهنظامیان لجامگسیختهی حال حاضر جهان را تشکیل میدهند که بدون توجه به هیچ مانع و خط قرمزی در برابر خود، اهدافشان را در جنگ تعقیب کردهاند. از کشتار غیرنظامیان و آوارهکردن سوریها از شهرهایشان تا ریختن هرگونه مهمات متعارف و غیرمتعارف روی مناطق مسکونی هدف از بمببشکهای، آتشزا و خوشهای گرفته تا گازهای کلر و سارین؛ این نیروها در انفعال جامعه جهانی مفاد کنوانسیونهای جنگی بینالمللی دهها ساله را در عمل به مشتی کاغذپاره تبدیل کردهاند.
اما مرگهای پرشمار شبهنظامیان وابسته به ایران که در پی گسیلکردن «فلهای» افراد آموزشندیدهی عراقی،افغان و پاکستانی به جبهههای جنگ با مخالفان اسد در سوریه رخ دادهاست در حقیقت بازتاب دهندهی شیوهی تفکر بخشی از فرماندهان سپاه پاسداران است که سابقهی جنگ ایران و عراق را در کارنامهی خود دارند و نادیده گرفتن «هزینهی انسانی» را در لوای دریایی از تبلیغات «فرهنگ شهادت» پیش میبرند.
شیوهی تفکری که در آن تلاش میشود ضعف فرماندهی و ناکارآمدی تاکتیکهای جنگی با سرازیر کردن انبوه نفرات در جبههها جبران شود. این روش که در اصطلاحات نظامی با عنوان «حمله با موج انسانی» یا Human wave attack خوانده میشود، مرگ گستردهی ایرانیان را در طول جنگ ۸ ساله رقم زد و اینک نیز در سوریه در حال پیگیری است. قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران، نماد حال حاضر چنین تفکری به شمار میآید.
در فیلم زیر که در برنامه «روایت فتح» تلویزیون ایران پیرامون عملیات کربلای ۵ پخش شده است، نمایی از ولع وی به استفاده از نیروی پیادهنظام هرچهبیشتر در پیشبرد اهداف عملیاتی دیده میشود. او در توضیح علت اصلی ناکامی عملیات کربلای ۵ میگوید که اگر دو لشکر دیگر حضور داشتند، آنان به حتم میتوانستند به بصره برسند.
نیاز به نفرات بیشتر نیروی زمینی البته ممکن است منطقی جلوه کند، مگر آنکه بدانیم در عملیاتی که قاسم سلیمانی درحال صحبت از آن است، مطابق اعلام سردار رحیم صفوی نیروهای ایران متحمل ۱۱ هزار کشته و ۵۳ هزار زخمی شدهاند.(http://goo.gl/jRYb8O)