مقدمه: ۶ ماه پس از تصرف حلب شرقی بدست نیروهای ائتلاف ایران-اسد-روسیه، نشریه لوموند فرانسه در مقالهای به قلم «کریستوف ایاد» رئیس بخش بینالملل این نشریه و برنده پیشین جایزهی آلبرت لوندر برای گزارشهایش از رواندا و عراق، به بازخوانی جنگ تبلیغاتی و رسانهای در جریان این نبرد پرداخته است که ترجمه آن در زیر میآید:
«شکی نیست نبرد حلب که با سقوط پایگاه اصلی شورشیان سوری در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۶ به پایان خود رسید، بعدها به طور گستردهای در مدارس جنگ تدریس خواهد شد. نیروی هوائی روسیه و ارتش سوریه، که روی زمین با شبهنظامیان مختلف شیعه کمک میشدند ( لبنانیهایی چون حزبالله، همچنین عراقیها و افغانها) در پایان یک محاصرهی ۶ماهه به ۱۰ هزار شورشی مجهز و سنگرگرفته در محلههای شرقی کلانشهر بزرگ سوریه دست یافتند.
اما این شکست که به فروپاشی در هفتههای پایانی منجر شد، نمیتواند تنها از منظر استراتژی نظامی توضیح داده شود. قطعا بمباران بیوقفهی نیروی هوائی و آتش توپخانه که به قیمت مرگ هزاران غیرنظامی انجام شدند نقش عمدهای در این میان ایفا کردند، اما پروپگاند و جنگ رسانهای به همان اندازه نقشی اساسی در این جنگ داشتند.
سقوط، فتح مجدد یا آزادسازی؛ وقتی زمان به منازعه میرسد کلمه هرگز بیطرف نیستند. اما اگر جنگها همیشه تقابل دو روایت را به عرصهی عمل میکشند، هرگز همچون مورد حلب چنین جابجایی نقشی را شاهد نبودیم: قربانیان، جلاد شدند؛ امدادرسانان، تروریست شدند و قتلعامکنندگان، آزادسازان.
ویژگی دیگر نبرد حلب این است که اگرچه در کل در تاریخ جنگ اردوگاه پیروز روایت خود را پیرامون میدان نبرد مدتی بعدتر تحمیل میکند؛ دستگاه پروپگاند اردوگاه نیروهای حامی رژیم در مورد حلب روایت خود را پیش از حتی پیروزیاش در میدان جنگ تحمیل کرد.
بدینگونه، نبرد حلب شاید در چارچوب سری جدید «جنگ هیبریدی» قابل تحلیل باشد که توسط استراتژیستهای روسی از میانه سالهای ۲۰۰۰ بدین سو تئوریزه و در کریمه و در شرق اوکراین به اجرا گذاشته شد. چنین روشی عبارت است از: مغشوش کردن تلقی جمعی از اردوگاه رقیب با استفاده از بمباران اطلاعاتی ویژهی منحرف کردن افکار عمومی و فلج کردن دولتهای آنان.
این دقیقا همان چیزی است که در حلب رخ داد. یک دستگاه پروپگاند کارآمد برای مدت چندین ماه افکار عمومی غربی را هدف گرفت، بویژه افکار عمومی فرانسه را؛ کشوری که بیشترین حمایت را از شورشیان ضداسد از آغاز انقلاب در سال ۲۰۱۱ بدین سو کرده بود. در واقع ضروری بود که بر کشوری که بیشترین آمادگی را برای مداخله در سوریه داشت فشار وارد کرد. بر خلاف کنار کشیدن بریتانیا و عقبگرد باراک اوباما، فرانسوا اولاند بود که بعد از حمله شیمیایی اوت ۲۰۱۳ میخواست رژیم سوریه را بمباران کند اما به خاطر تنها بودنش تردید داشت. و برای فلج کردن مقامات، میبایست افکار عمومی را جلب استدلال روسیه-سوریه کرد. به لطف یک خرابکاری سیستماتیک، روایت شورشیان سوری قبل از نبرد پایانی در حلب مغلوبه شد.
همانطور که گزارش بسیار کامل منتشره در ماه فوریه توسط اندیشکدهی شورای آتلانتیک تحت عنوان «درهم شکستن حلب» نشان میدهد، علاوه بر «محاصره، بمبارانهای کور، استفاده از سلاحهای شیمیایی و بمبهای آتشزا»؛ یک استراتژی «ترویج دائمی اخبار غلط» برای شکستن شورشیان باقیماندهی حلب به مرحلهی اجرا گذاشته شد. در حلب، اطلاعات تا به حد ردیف سلاح جنگی بالا آمد. سلاحی برندهتر از وحشیگری خونین که خصیصهی اصلی رژیم بشار اسد است.
ماری پلتیر، تاریخنگار و نویسنده کتاب «عصر توطئهگرائی ؛بیماری جامعهای از هم گسسته» میگوید:«اسد با مهارت تمام موفق شد کلیشههای دو گفتمان یهودستیزی و اسلامهراسی را در قالب تنها یک طرح واحد درهمآمیزد. اسد موفق شد تا همزمان دو جبهه را وسوسه کند:چپ ضدامپریالیستی را به لطف گرایشش به تئوری توطئهی نابود کردن سوریه توسط خارجیها به منظور تامین منافع اسرائیل و قدرتهای مالی. از سوی دیگر اسلامهراسان دستراستی را؛ با تاکید از همان ابتدا روی وجه اسلامگرایی خیزش اعتراضی[در سوریه]. چیزی که ابدا در سال ۲۰۱۱[آغاز ناآرامیها] در مورد سوریه صدق نمیکرد.
این گفتمان معمول دیکتاتورهای عرب (که قذافی و مبارک نیز تلاش کردند به آن توسل بجویند، اما ناموفق ماندند)، قدرت نفوذ و تاثیر بسیار بیشتری میداشت وقتی توسط جوانی با صدایی آرام و با کراوات و تحصیلکرده در لندن گفته میشد. در حالی که در ابتدا گفتمان اسد توسط ابتکار و فعالیت انقلابیون در شبکههای اجتماعی شکست داده شده بود، با دشوار شدن تدریجی منازعه این گفتمان ارزشی چون یک «پیشگویی محققکننده» یافت. چیزی که به او قدرت متقاعدکنندگی افزونتری داد، اما فراتر از همه، آنچنان که ماری پلتیر میگوید،«بازیگران مختلف منازعه را در مقابل یک داستان منسجم قرار داد.»
اگر محتوا سوری است، قالب از روسیه میآید. در واقع باید به زمان مداخله نظامی ارتش روسیه به سوریه در اکتبر ۲۰۱۵ بازگشت تا مشاهده کرد که چگونه یک عملیات عظیم و سازماندهی شدهی پروپگاند با تکیه بر رسانههای قدرتمند کرملین «راشا تودیRT» و اسپوتنیک (با برخورداری از کانالهای ماهوارهای و سایتهای اینترنی در چندین زبان) به مرحلهی اجرا گذاشته شد. تا قبل از آن، بیشتر این اردوگاه شورشیان بود که در پوشش رسانهای دست بالا را در حلب داشت: با پخش شمار قابل توجهی از ویدیوهایی که توسط فعالان محلی از وضعیت دشوار بقای ۲۰۰ هزار غیرنظامی ساکن در محلههای شرقی شهر گرفته شده بود.
برای تغذیهی ماشین رسانهای، مقامات سوریه که تا آن لحظه اجازه ورود خبرنگاران خارجی را به گونهای محکم رد میکرد، شروع به باز کردن اجازه دسترسی به اردوگاه دولتی در حلب کرد. اما اجازهای دسترسی با شرایط شدیدا کنترل شده، نه تنها با حضور «اکیپ همراهان» وزارت اطلاعات بلکه آن نیز هم به گونهای بسیار گزینشی از سوی دمشق. در واقع رسانههایی که «معاند» تلقی میشدند نظیر لوموند، هرگز نتوانستند ویزای رسمی برای ورود به سوریه دریافت کنند.
برای مابقی رسانهها، دولت سوریه مراقب بود تا تنها اجازه کار به یک خبرنگار مشخصشده توسط رسانه را بدهد طوری که پوشش توسط رژیم قابل قبول شناخته شود. روشی که در آن با اعطای دسترسی اختصاصی به فرد، آن خبرنگار را تبدیل به شریک ویژه خود میکرد. این استراتژی درهای باز میوههای خودش را ثمر داد: برنامهای مثل «نگاهی به زمین» در فوریه ۲۰۱۶ در کانال فرانس۲ یا رپرتاژهای مرتبی که در نشریه «پاریماچ»[چاپ پاریس] منتشر میشد به نرمالیزه شدن تصویر رژیم سوریه کمک کرد.
علاوه بر خبرنگاران حرفهای، دمشق درهای خود را به صورت گستردهای به روی فعالان جامعه مدنی [غربی] و قانعشده با استدلالات رژیم سوریه باز کرد؛ فعالانی که توسط افکار عمومی، که با دیدگاه بسیار انتقادی به رسانهها نگاه میکردند، معتبرتر شناخته میشدند. در واقع آنان که توسط رژیم دعوت شده و پذیرایی میشدند تقریبا حرفهایهای ارتباطات به شمار میرفتند، اما همچون سادهلوحانی در خاورمیانه به چشم میآمدند.
بهترین مثال آن «پیر لو کرف» فرانسوی،۲۷ ساله، است که یک امدادرسان بدون وابستگی معرفی میشد اما در حقیقت یک فعال نزدیک به نهاد غیرانتفاعی «کمک به مسیحیان مشرقزمین» بود. نهادی که توسط افراطیون دستراستی کاتولیک اداره میشود. او در تمام طول سال آخر محاصره و هفتههای بعدش، با پست استتوسهای فیسبوکی، ویدئوها و متنهای خصوصی نبرد حلب را به عنوان نبردی برای رهائی ساکنان بخش تحت کنترل دولتی حلب از تهدید «جهادیهای» بخش شرقی شهر معرفی میکرد.
پیر لوکورف با لحنی قصهوار، فعالانه کار میکرد تا تمامی شورشیان را تروریست معرفی کند حال آنکه طبق تخمینهای حداکثری سازمان ملل شمار جهادیها هرگز از ده درصد شورشیان حلب فراتر نرفته بود. او همچنین تلاش میکرد خروج غیرنظامیان را از محلههای شرقی را بپوشاند و تحتالشعاع قرار دهد. بدترین بمبارانهایی[از جانب شورشیان] که میتوانست توصیف کند سیلندرهای گازی بود که روی راکت های دستساز سوار میشدند. غیرقابل مقایسه با بمبهای به وزن یک یا دو تُن نیروی هوائی روسیه یا بمبهای بشکهای که توسط هلیکوپترهای رژیم پرتاب میشدند. باید به یاد داشت در حلب از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ بیش از ۳۱ هزار تن کشته شدند که ۲۳۵۰۰ تن از آنها غیرنظامی بودند و ۹۰ درصد آنان را ساکنان حلب شرقی تشکیل میدادند.
هر کشور غربی به همین روال مورد هدف قرار گرفت: کانادا با «اوا بارتلت» [Eva Bartlett]، انگلستان با «ونسا بیلی»[Vanessa Beeley] و «فینیان کونینگهام»[Finian Cunningham]، آلمان با مفسر «آلبرت مولر»[Albrecht Müller]؛ همه آنها از فعالان منتهاالیه جناح چپگرا و از مهمانان ثابت برنامههای راشاتودی و اسپوتنیک هستند. اهداف ترجیحی آنان اینها بودند: کلاهسفیدها؛واحدهای امداد شهری که زخمیهای بمبارانها را در بخشهای تحت کنترل شورشیان جمع میکنند همچون جهادیها تقبیح میشوند. همینطور منابع طرف شورشیان، نظیر «بناء» [دختربچه] کوچک که آخرین روزهای سقوط حلب را توئیت میکرد.
راشاتودی و اسپوتنیک، همینطور هالهی توطئهگرایی که دورشان را گرفته است، به مرحلهی بالایی در چگونه جعل کردن و ساختن نمونههای تاثیرگذار و نافذ دست یافتند. برای نمونه ویدیوی سه دقیقهای «اوا بارتلت» در نوامبر ۲۰۱۶ (با ۳ میلیون بازدید) که در آن او نبود اطلاعات مطمئن را از حلب شرقی و «بیان رسانههای سنتی درباره سوریه» را تقبیح میکرد. مونتاژ مناسب و جدیتی که به آن داده شده بود با لوگوی سازمان ملل روی پرده پشت سر او در کنفرانسی که در آن شرکت کرده بود، به این استاد تئوری توطئه و فعال مبارز ضداسرائیلی حال و هوای مسلط بودن داده بود.
نهایتا، آخرین پرده از این استراتژی پروپگاند متشکل شده بود از پخش اخبار جعلی. برای مثال؛ افشاگری بوسیلهی سایت مروج تئوریهای توطئه نظیر 21th Century Wire که در آن خبر داده شده بود مشاوران نظامی غربی (اسرائیلی، آمریکایی)، عرب (عربستان سعودی، قطر، مراکش، مغرب، اردن) و ترک در نزدیکی شهر پس از سقوط حلب دستگیر شدهاند. بسیاری از سایتهای اشاعهی تئوریهای توطئه (نظیر Réseau international, Egalité et réconciliation) همینطور سفیر دولت سوریه در سازمان ملل به شکل گستردهای اطلاعاتی را پخش کردند که هرگز نه ثابت شد و نه به شواهدی قوی متکی بود. در منشاء اینها، «فارس شهابی»، نماینده مجلس سوریه طرفدار رژیم را میبینیم که به نظر میرسد نقشی بسیار فعال در پخش اخبار غلط ایفا کرده است. اخباری که به منظور ایجاد شک در اذهان عمومی پیرامون واقعیت محاصره و جنایات جنگی صورت گرفته توسط رژیم و روسیه در حلب پخش میشدند.
نتیجه این شد که افکار عمومی فلج شد و شک و شبه به همهجا هجوم آورد. افسوس که این پروپگاند تبلیغاتی امروز به گفتمان غالب درباره سوریه بدل شده است و در بالاترین سطح ممکن خود با واقعگرایی ادعایی اظهارشده از سوی امانوئل مکرون درباره بشار اسد جا افتاده است. «ماری پلتیر» که از امضاکنندگان نامه سرگشاده در روزنامه لیبراسیون خطاب به امانوئل مکرون پیرامون بازنگری رئیسجمهور تازه فرانسه درباره پرونده سوریه بوده است میگوید:«وقتی او میگوید ما نمیتوانیم دموکراسی را در خارج از مرزها تحمیل کنیم، همان گفتمان اسد را پی میگیرد که در آن اعراب آماده دموکراسی نیستند. در حالی که سوریها منتظر کسی نبودند که برایشان دموکراسی بیاورد. چنین موضعی از کسی که لیبرالترین و جهانینگرترین کاندیدایی بود که به مقام ریاستجمهوری رسید، بسیار نگرانکننده است.»
منبع: لوموند، ۷ ژوئیه ۲۰۱۷ https://goo.gl/XPCyYj