ساعتی پیش در پی حمله ارتش سوریه با گاز به شهرک دوما در غوطه شرقی دستکم ۳۳ تن (شامل زنان و کودکان)جان باختند.
*تصاویر بیشتر: (هشدار، حاوی عکسهای دلخراش)
https://goo.gl/5EmdLo
*فیلم: (هشدار،حاوی محتوای دلخراش)
https://goo.gl/VGjcH7
نویسنده: گزارش جنگ
بمباران فرشی شهرک دوما توسط جنگنده ارتش سوریه/روسیه و لحظات اولیه پس از حمله روی…
بمباران فرشی شهرک دوما توسط جنگنده ارتش سوریه/روسیه و لحظات اولیه پس از حمله روی زمین، غوطه شرقی دمشق، ۶ آوریل ۲۰۱۸
شهرک دوما، غوطه شرقی دمشق، لحظات اولیه پس از بمباران جنگنده ارتش سوریه/روسیه که ۴۰…
شهرک دوما، غوطه شرقی دمشق، لحظات اولیه پس از بمباران جنگنده ارتش سوریه/روسیه که ۴۰ تن را کشت، روز گذشته ۶ آوریل ۲۰۱۸
*لیست اسامی: https://goo.gl/cXswZ4
*فیلم: https://goo.gl/wFB8kg
«کوچ جمعی از غوطه شرقی؛ با سقوط مناطق شورشیان بسیاری از مردم به سوی سرنوشتی…
«کوچ جمعی از غوطه شرقی؛ با سقوط مناطق شورشیان بسیاری از مردم به سوی سرنوشتی نامعلوم گام برمیدارند»
ترجمه مقاله نشریه کریستین ساینس مانتیور آمریکا دربارهی وقایع اخیر سوریه
«سه هفته پیش، عامر زیدان هیچ پایانی جز مرگ برای خلاصی از غوطه نمیشناخت. میگوید وقتی حکومت اینقدر انرژی و هزینه صرف کرده بود که با گرسنگی دادن و بمباران منطقه تحت کنترل مخالفان آنها را وادار به تسلیم کند، مردم به هیچ وجه نمیتوانستند به حکومت سوریه اعتماد کنند.
پیش بینی تلخ او در مورد خواهرش مروی، که هفته پیش به خاکش سپرد، به حقیقت پیوست. کمتر از یک هفته پس از این واقعه تلخ، زیدان تصمیم گرفت که از غوطه برود. در فاصله زمانی بین ساعت ۳ تا ۷ بامداد، این فعال مدنی با یک رشته پیوسته پیغام، شرح سفر طولانی و پرخطرش به بیرون از منطقه عربین را ثبت کرد.
او مینویسد: «همگی وارد یک تونل تاریک میشویم و به این فکر نمیکنیم که چه اتفاقی قرار است برایمان بیفتد.».
«همه چیز را پشت سر رها کردهایم و راهی یک سرنوشت نامعلوم شدهایم.»
بعد از بیش از یک ماه بمباران به دست روسیه و دولت سوریه که بیش از ۱۷۰۰ کشته برجای گذاشت و منجر به تخریب بیش از ۹۰ درصد منطقه شد که از آخرین مناطق مخالفین و تحت محاصره در حومه دمشق به شمار میرفت، مردم سه راه بیشتر نداشتند.
در حالیکه حلقه محاصره روز به روز تنگ تر میشد یا باید به ترک اجباری و عزیمت به استان ادلب در شمال (به همراه شورشیان شکست خورده) تن بدهند؛ جایی که به ضرص قاطع هدف بعدی حکومت خواهد بود. یا به کمپهای تحت کنترل دولت در نزدیکی دمشق پناه ببرند یا اینکه در آخرین منطقه تحت کنترل مخالفین، دوما،که چون جزیره ای تک افتاده مدام جمعتر و تنگتر میشود در انتظار شکستی اجتنابناپذیر بمانند.
در حالیکه سیر تحولات در میدان جنگ بیش از پیش مردم را ناچار به تصمیم گیری میکند، کشتار آنقدر شدید بوده است که به این زودیها نمیتوان از صلح و آشتی حرفی به میان آورد.’مانیتور‘ روایات بسیاری از کسانی را که در چند روز اخیر از تصمیم خود و دلایل پشت آن سخن گفتهاند جمع آوری کرده است.
در ماه فوریه، آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد از غوطه به عنوان «جهنم روی زمین» نام برد. با وجود اینکه در ۲۴ام فوریه شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه آتشبس تصویب کرده بود، بمباران بیوقفه و پیشرویهای نظامی منجر به کوچ اجباری و گسترده شهروندان غیرنظامی و تخلیه شورشیانی که کنترل منطقه را از سال ۲۰۱۲ به دست داشتند، شد. پروسه تخلیه از هفته پیش با روند فزایندهای آغاز گشت و سهشنبه گذشته بیش از ۱۰۱ اتوبوس منطقه تحت کنترل شورشیان را به مقصد مرز ترکیه ترک کردند. زیدان همراهانش را جمعی از شهروندان و فعالین مدنی و گروههای حقوق بشری و نیروهای امداد موسوم به کلاه سفیدها توصیف میکند. همگی آنها از ماندن در منطقهای تحت کنترل اسد احساس امنیت یا آرامش نمیکردند. اتوبوسهای دیگری نیز شورشیان و خانوادههای آنان را جابهجا کردند.
از محاصره تا تسلیم
این خروج گسترده و انبوه از نتایج مذاکرات با روسیه است که اندکی بیش از حکومت سوریه مورد اعتماد به حساب میآید. با وجود اینکه پشتیبانی تسلیحاتیاش برای حفظ دولت اسد حیاتی بوده و در نقض معاهدات آتشبس نیز همواره شریک بوده است. منتقدین کوچ گسترده را نوعی جابه جایی اجباری میدانند و هشدار میدهند که چنین پروسههایی از تخلیه میتوانند از موارد جنایت جنگی به حساب آیند.
زیدان میگوید «یک کمیته چهار نفره از شهروندان دو بار مستقیما با روسها مذاکره کردند. تصمیم به رفتن سختترین کار ممکن بود. انتخاب بین این بود که تحت حکومت یک جنایتکار زندگی کنیم یا از زمینش بیرون برویم.» برای بسیاری از ناظرین، سناریوی محاصره تا تسلیم دیگر به طور آزاردهندهای آشنا شده است و از یک فرمول واحد تبعیت میکند. این کوچ اجباری اخیر ، ادامهی سیر زنجیرهای شکست شورشیان بود که اسم آتشبس بر آن گذاشته شد. پروسهای که در نهایت منجر به تقویت حکومت اسد گشت؛ حکومتی که حامیانی چون روسیه و ایران داشت و بهای آن را مخالفین مسلح دادند که با کمکهای کشورهای خارجی تنها توانستند در صحنهی نبرد دوام بیاورند بیآنکه به پیروزی دست یابند.
نیروهای وابسته به اسد اکنون کنترل نود درصد منطقه غوطه شرقی را در اختیار دارند. این منطقه در حومه دمشق امکان حمله مستقیم به پایتخت را به شورشیان داده بود. در عین حال پنج سال هدف بمبارانهای هوائی، حملات شیمیایی و محاصرهای بود که جان هزاران تن را گرفت و منطقه وسیعی را با خاک یکسان کرد.
غیرنظامیانی که در این میان گرفتار شده بودند بیشترین هزینه را دادند.’محمد علا غانم‘ ماه گذشته در تحلیلی برای مؤسسه سلطنتی روابط بینالمللی، چاتمهاوس، نوشت: « اسد و متحدینش از ترفندهایی چون آتشبس موقت و قراردادهای منع مخاصمه محلی استفاده کردند که همزمان هم بر رنج شهروندان افزود، هم حکومت به مدد آن بافت جمعیتی را به نحوی حسابشده تغییر داد و هم به پیشروی نظامی دست پیدا کرد.» او این آتشبسهای دروغین را یکی از استراتژیهای نهادینه رژیم اسد قلمداد میکند. یکی از اصلیترین گروههای مخالفین در این منطقه، فلیق الرحمان بود که یک گروه اسلامگراست و در مذاکرات صلح ژنو به پشتیبانی سازمان ملل شرکت کرده بود و با تخلیه روز جمعه موافقت کرده بود. از آنروز جنگجویانش سوار بر اتوبوسهای شکست خوردگان در حال ترک منطقه هستند.
فرمانده تیپ جنگجویان مستقر در زملکا که به نام مستعار ابواکرم شناخته میشود، مذاکرات با روسیه را کمی بیشتر از یک تعامل یکطرفه میداند. او که با گروهی از جنگجویانش سوار یکی از این اتوبوس ها شد میگوید «همه چیز خیلی سریع پیش رفت. تیم مذاکره کننده ما نتوانست حتی یک کلمه از خواستههاش را به تصویب برساند. طرف مقابل به عنوان نیروی پیروز شرط و شروط را تعیین کردند و جای حرف باقی نگذاشتند. فلان ساعت، فلان محل حاضر باشید و بروید.»
هجدهم فوریه روسیه و سوریه یک حمله تمام عیار بر غوطه شرقی آغاز کردند و علیرغم اعلام آتش بس سازمان ملل یکی پس از دیگری مناطق محاصره شده شورشیان را شکاف دادند و شکستشان دادند. شدت حمله آنقدر زیاد بود که مناطق مسکونی را با خاک یکسان کرد و ساکنین هفته ها در زیر زمینها پناه گرفتند که زنده بمانند.
این کوچ اجباری برای بسیاری تحقیرآمیز بوده است و صدمات روحی زیادی وارد کرده است. به عنوان شرط معاهده هزاران نفر از جنگجویان مخالفین و خانواده هایشان و شهروندان غیرنظامی باید به ادلب بروند که از آخرین مناطقی است که کنترلش در دست دولت سوریه نیست.
ابو اکرم میگوید « اولین اتوبوسها که میخواستند راه بیفتند مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفتند. ما امروز فقط اسامیمان را گفتیم و سوار شدیم و هفت ساعت در اتوبوس نشسته بودیم قبل از اینکه راه بیفتیم. پانزده ساعت در اتوبوس بودیم بدون اینکه اجازه بدهند یک نفر خارج شود. حتی بچه هایی که میخواستند به دستشویی بروند.»
او میگوید اتوبوسهایی که به مقصد ادلب حرکت میکردند از میان مناطق علوینشین حامی اسد از کناره دریا میگذشتند و حامیان حکومت در مسیر لعن و نفرین نثار جنگجویان شکستخورده میکردند. این فرمانده میگوید که در روزهای آغازین، پس از اینکه برادرش با یک گلوله سرگردان سربازان ایست بازرسی حکومت کشته شد، او نیز از ارتش جدا شد و به انقلاب پیوست.
وقتی که به ادلب رسیدند با پایی که زخمی جدی برداشته بود و در حالیکه پنجاه نفر از جنگجویانش را همراهی میکرد، تنها چیزی که برایش مهم نبود این بود که بعد از ۲۳ ساعت سفر شب را کجا بخوابند. میگوید: «روحم از خستگی هفت سال جنگ برای هیچ نابود شده است. اشکم تمامی ندارد. همهی امیدم در زندگی تمام شده است»
او بر این باور است که بهترین راهی که برای آینده خودش متصور است این است که کار پیدا کند و پولش را جمع کند که بتواند با قاچاقچی خود را به ترکیه برساند. او بیم آن دارد که سرنوشت مشابه یا حتی بدتری در انتظار ادلب باشد که جنگجویانش سابقه شکستهای بسیاری دارند. « سرنوشت ادلب هم به قتلعامی گسترده ختم میشود. این بار با بهانه از بین بردن جبهه النصرة [وابسته به القاعده] دست به نسلکشی میزنند»
«وحشت بودن در آن بیرون»
هزاران هزار نفر دیگر هم از این مسیر امن باز شده استفاده کرده و به مناطق تحت کنترل دولت فرار کردهاند. نور و نعمت دو تن از این افراد هستند. دو زن از غیرنظامیانی که یکی از منطقه دوما و دیگری از سبقا با ’مانیتور‘ مصاحبه کردهاند.
بر اساس سابقه خفقانی که از رژیم حتی قبل از جنگ وجود داشت، این دو تا روزها پس از این که به مقصد رسیدند تماسی برقرار نکردند و احساس امنیت و آرامش نمیکردند که پیش از رسیدن به مقصد، از نحوهی نجاتشان چیزی بگویند.
نور، شش روز پس از اینکه در دمشق به سر میبرد نوشت «وحشت زندگی در غوطه با وحشت زندگی بیرون آنجا جایگزین شده است. من به اینجا احساس تعلق نمیکنم. »
یکی از عواملی که او را مصمم کرد که غوطه را به سمت دمشق ترک کند احساس مسئولیت نسبت به پدر بیمارش بود که به درمان نیاز داشت و همینطور فرزند خردسال و کودکی که در شکم داشت. اگرچه روز حرکت او را از تمام مردان خانواده اش جدا کردند و تا به امروز هیچ خبری از آنها ندارد. به تخمین تلویزیون دولتی سوریه ، بیش از صد و ده هزار نفر به مناطق تحت کنترل حکومت رفتهاند. به گفته سازمان ملل بیش از نیمی از آنها در پناهگاههای موقت اطراف غوطه اسکان داده شدهاند.
نعمت از تجربه اولین برخورد نیروهای ارتش سوریه و نیروهای امدادش میگوید که « انگار که ما را به چشم آدم نگاه نمیکردند».
یک ویدیو که در یوتیوب پخش شد، یکی از وزاری دولت سوریه را نشان میداد که در میان جمعیت تشنه به این شرط بطری آب پخش میکرد که شعارهای حمایت از حکومت بدهند. عکسهای دیگری نیز نشان میداد سربازان چطور با جمعیتی مغلوب از زنان محجبه لاغر و زار و کودکانش در پسزمینه سلفی میگیرند. فقط یک تکه از غوطه شرقی هنوز از کنترل دولت خارج است. مذاکرات با گروه شورشی جیش الاسلام در جریان است. سخنگوی گروه، حمزه بیرقدار، میگوید شورشیان قصد تخلیه ندارند و در دوما خواهند ماند. از تحرکات دولت نیز به نظر میآید در صورت عدم توافق حمله خونبار تازهای در شرف وقوع است.
«خواهم ماند»
شهروندانی که از این محاصره جان سالم به در بردهاند چیزی بیشتر از این نمیخواهند که سر خانه و زندگیشان بمانند، اما کسی نظر آن ها را نمیپرسد.
سمیرا یکی از شهروندان دوما که هفته ها با مانیتور گفتگو میکرد، میگوید: «برای من مهمترین چیز این است که غوطهام را ترک نکنم.» او تعریف میکند که چطور صبح روزی که به نحوی غیر معمولی آرام به نظر میآمد، دختر نه ماهه باردارش را برای پیاده روی بیرون برده بود که بمباران وحشتناکی درگرفت. هر دویشان برای حفظ جان هرچه سریعتر از میان خرابهها خود را به پناهگاهی زیرزمینی رساندند. در محاصره مرگ، تنها دعا میکرد نوهاش که حالا چندی از زمان به دنیا آمدنش میگذرد، راحت متولد شود.
سمیرا که از فعالان در میان مخالفین و از اعضای نیروهای امداد محل بوده است از دهها هزار نفری است که هنوز در دوما ماندهاند و یا نمیخواهند یا نمیتوانند سرزمینشان را ترک کنند. خانه و کاشانه بیشترین ارزش را دارد: «اگر ضمانت دهند من حاضرم که بمانم و مصالحه کنم و از همه فعالیتهایم دست بکشم و هیچ کجا نروم. فقط در خانهام بمانم.»
نیروی امدادگر جوان دیگری به اسم علا ابو زید در دوما هر روز از مادر و دوستانش میشنود که میپرسند حالا چه میشود و چه کار باید بکنیم. او نیز نمیداند که آیا باید مثل برادر جنگجویش به ادلب برود یا نه. برای اینکه مجبور نباشد خیلی به چیزی فکر کند، شبها را به یادگیری آنلاین زبان انگلیسی میگذراند. او میگوید «مردم حالا که همه چیزشان را از دست دادهاند راحتتر حاضرند به مصالحه و آشتی فکر کنند ولی در عین حال بسیار هم میترسند. ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم چون به آنچه در انتظارمان است نمیتوانیم فکر کنیم. تمام راههای پیش رو به جهنم ختم میشود. چه خانه و زندگیمان را رها کنیم و برویم و چه در کنار مردمی باشیم که اعتمادی به آنها نداریم.»
منبع: کریستین ساینس مانیتور، ۲۸ مارس ۲۰۱۸
https://goo.gl/SLjRrK
نمایی از حجم ویرانی غوطه شرقی دمشق، محله جوبر، پس از ۵ سال محاصره و…
نمایی از حجم ویرانی غوطه شرقی دمشق، محله جوبر، پس از ۵ سال محاصره و بمباران توسط ائتلاف ایران-اسد-روسیه
«جیغ کشیدم، اما هیچکس نیامد»
ترجمه مقاله نشریه واشنگتنپست آمریکا از آخرین گزارش سازمان ملل در شرح ارتکاب تجاوزات جنسی به زنان و مردان در سوریه توسط حکومت بشار اسد
«زنان در سوریه گرو گرفته شدهاند. این نتیجهای است که شورای حقوق بشر سازمان ملل در گزارش تازه منتشرهی خود از اعمال خشونت وحشتناک جنسی علیه مردم سوریه گرفته است. این گزارش نمایی مبهوتکننده از جنایات را مستند ساخته و روشی را که نیروهای دولتی سوریه تحت هدایت بشار اسد به طور سیستماتیک از تجاوز و خشونت جنسی به عنوان ابزاری در تحقیر و قربانی کردن دشمنان خود استفاده میکنند برجسته کرده است.
ماجراهایی که در این گزارش آمده است بعد از مصاحبه با بیش از ۴۵۰ تن مکتوب شدهاند و روشی سیستماتیک و وحشتناک از سوءاستفاده جنسی بوسیلهی دولت را در جریان حملات به خانهها، در داخل ایستهای بازرسی و در درون بازداشتگاهها مستند میسازند. تجاوز و تحقیر جنسی اشتباهی رخداده در سیستم نبودند، بلکه یکی از مشخصههای آن سیستم بودند. طراحی شدهاند تا مخالفان را بشکنند و ساختار زندگی خانوادگی را نابود کنند. این گزارش روشی از تجاوز را که نیروهای دولتی در حین یورش به خانههای مظنون به افراد مخالف از آن بهره می گرفتهاند مستند کرده است.
همانطور که یک زن روایت کرده است:«به خانهام حمله شد… یک افسر امنیتی به من گفت به اتاق بروم و به دنبالم وارد شد.شروع کرد به توهین و گفت که میخواهد «مرا بکند» طوری که هیچوقت نتوانم دوباره پاک شوم. جیغ کشیدم اما کسی برای کمک نیامد.»
در برخی موارد، زنان و دختران گفتهاند که در فضای آزاد مورد تجاوز واقع شدهاند یا مجبور شدهاند لخت در خیابان جلوی تانکها راه بروند. یک زن به مصاحبهکنندگان گفته است در جلوی برادرش به او تجاوز کردند. زنی دیگر گفته است در جلوی شوهر و سه بچهی جوانش به او تجاوز کردهاند. بعضی زنانی که مقاومت کردند کشته شدند یا مجبور شدند مرگ بستگانشان را به چشم ببینند.
در ایستهای بازرسی دولتی، بویژه در مناطق تحتکنترل مخالفان (این تقریبا واقعیتی جاری است که اغلب مسیرها توسط تعدادی افراد کنترل میشوند) زنان و دختران از تحقیرهای مشابهی رنج بردهاند. گاهی اوقات زنان از گروههایشان جدا شدهاند و مورد تجاوز قرار گرفتهاند. یک زن به یاد میآورد از داخل یک اتوبوس بیرون کشیده شده و با ۸ زن دیگر به یک خانه منتقل شدهاند؛ همگی برهنه و زخمی.
حتی زنان مسن نیز در امان نبودند. اغلب هدف «بازرسی بدنی از نقاط حساس» قرار گرفتهاند. یک زن به یاد میآورد که به یک مرکز برده شده و بوسیلهی یک شبهنظامی مورد ضرب و شتم واقع شده و سینهها و اندام تناسلیاش را دستمالی کردهاند. یک زن دیگر گفته است که شیءای را وارد اندام تناسلیاش کردهاند.
با این حال بدترین سوءاستفاده از دختران و زنان در زندان اتفاق افتاده است. همانگونه که گزارش توضیح میدهد «هزاران زن و دختر دستگیر شدند، شامل زنان وکیل، روزنامهنگار و فعالانی که احساسات ضد دولتیشان را بیان کرده بودند. شمار اعظمی از بستگان مرد این زنان پنداشته میشدند که هوادار مخالفان هستند یا مظنون بودند که جزو گروههای مسلح به شمار میروند، به صورت خودسرانه بازداشت شده بودند.»
برای آن زنان و دخترانی که بعضیشان ۹ سال سن داشتند، نمایشی از وحشت تدارک دیده شده بود: زنان حامله مورد تجاوز قرار گرفتند. دستکم یکی از مصاحبهشدگان در نتیجهی این عمل جنین خود را سقط کرده است.
به هنگام ورود، زنان گاه بصورت جمعی لخت شده و مجبور میشدند در مقابل یک جمع چمباتمبه بزنند در حالی که یک افسر مرد انگشتش را وارد آلت تناسلی آنان میکرده است. در بازداشت، بسیاری از زنان گزارش تجاوز دادهاند. بعضی گزارش کردهاند که به اندام تناسلی و سینههایشان برق وصل کردهاند. دیگران گفتهاند که مورد تجاوز دستهجمعی قرار گرفتهاند. همگی از وضعیت وحشتناک و کتکهای مرتب گزارش دادهاند. طبق گزارش، یک زندانی گفته است یکبار این واقعیت که بدنش پوشیده از خون و ادرار و شپش بوده است مانع از تجاوز افسران به او شده است. گزارش یافته است که «افسران نیروهای سوری تنها از اعمال خشونت جنسی علیه زنان و دختران باخبر نبودند.[بلکه] فرمانش را دادهاند و خود از مرتکبان آن به شمار میروند.»
در بازداشتگاهها، مردان نیز از موارد مشابهی رنج بردهاند. طبق گزارش، چندین تن گفتهاند که در مقابل دیگر زندانیان تحت تجاوز قرار گرفتهاند.بعضی گزارش کردهاند که در این عمل، از میلهها و لولهها بهره گرفته شده است «از قرار معلوم برای سرگرم شدن». دیگران گزارش کردهاند که بستگان مذکرشان که مجبور به برقراری ارتباط جنسی با دیگری شدهاند.
نجاتیافتگان خشونت جنسی و افسران جدا شدهی ارتش سوریه تجاوز به زنان و دختران را، در حین ریختن به خانهها برای بازداشت مردان، مرتبط با تجاوزاتی میدانند که به منظور تنبیه شورشیان و برای تحقیر اپوزیسیون انجام شده است. این دست حملات از سال ۲۰۱۵ بدین سو تسهیل شد همزمان با آنکه نیروهای دولتی به حملات هوایی روی آوردند. اینها مواردی معدود نبودند بلکه همینطور در سطح کشور در درعا، حمص، دمشق و لاذقیه مشاهده شدهاند.
یک بُعد دیگر گزارش نیز هست که ارزش اشاره دارد: اینکه چگونه این جنایات قربانیانشان را تحت تاثیر قرار دادهاند. این گزارش یک ارزیابی جدی ارائه میدهد از این که زیستن با سنگینی بار قربانی شدن به چه شکل است. گزاشهایی از «احساس گناه» و «افسردگی» وجود دارد. زنان و دختران میگویند که احساس میکنند مایهی سرافکندگی خانوادههایشان شدهاند و برای یک دختر مورد تجاوز واقع شدن بدتر از کشته شدن است. بعضی خانوادهها زنان را به خاطر جنایاتی که در حقشان شده است طرد کردهاند یا مورد سرزنش قرار دادهاند. بعضی مردها میگویند از نظر جنسی ناتوان شدهاند. احساس میکنند «مردانگیشان» را از دست دادهاند و نمیتوانند به بستگانشان اعتماد کنند از آنجا که احساس شرمندگی شدید میکنند.
گزارش دریافته است که «شماری از زنان و دختران بعد از آنکه تحت تجاوز قرار گرفتهاند، دست به خودکشی زدهاند. ترس از خشونت جنسی… نیروی محرکی است برای خانوادهها تا خانههایشان را ترک کنند و به جای دیگر پناه ببرند.»
*منبع: واشنگتن پست، ۱۶ مارس ۲۰۱۸ https://goo.gl/9vX9UH
*متن کامل گزارش ۲۹ صفحهای سازمان ملل متحد در ارتکاب تجاوزات جنسی در سوریه: https://goo.gl/5V9zxA
«به بستگانمان که از غوطه آمدهاند
از ما قبول کنید: میوه و سبزیجات رایگان
برای همهی خانوادههایی که ما را مشرف کردهاند»
بازار شهرک سراقب، ادلب، همزمان با ورود اتوبوسهای حامل ساکنان غوطه شرقی پس از ۵ سال محاصره، فروردین ۹۸/مارس ۲۰۱۸
سپاه پاسداران و اعزام افغانهای تیپ فاطمیون به کشور روسیه برای آموزش نظامی
پست یک افغان اعزامی تیپ فاطمیون در روسیه از اتمام دورهی آموزش نظامی نحوه کار با نفربر زرهی BMP، سپتامبر ۲۰۱۷
تصاویر بعدی آنان را در خاک سوریه و همچنین با قاسم سلیمانی نشان میدهد.
روایت ماری کالوین، روزنامهنگار آمریکایی کشته شده در سوریه در ۶ سال پیش
در پست قبل و در ترجمه مقالهی نشریه والاستریت ژورنال، نویسنده به ملاقات خود در حمص سوریه با ماری کالوین در جریان محاصره و بمباران شهر اشاره کرده بود. (https://goo.gl/25zzza) فیلم زیر، با زیرنویس فارسی، آخرین گزارش صوتی کالوین از شهر پیش از مرگ در اثر بمباران هوایی است.
ماری کالوین روزنامه نگار سرشناس آمریکایی از سال ۱۹۸۵ برای روزنامه انگلیسی ساندی تایمز کار میکرد و برای تهیه گزارش از جنگ سوریه خود را به حمص رسانده بود. در زمان حمله برای تصرف شهر در محاصره حکومت قرار گرفت و در نوزدهمین روز بمباران هوایی در ۲۱ فوریه ۲۰۱۲ کشته شد. در این بمباران یک عکاس فرانسوی نیز به همراه او جان باخت و سه روزنامهنگار و عکاس دیگر زخمی شدند.
از آغاز منازعه در اوایل سال ۲۰۱۱ سیاست رسمی حکومت اسد بر لغو مجوز فعالیت خبرنگاران خارجی و ممانعت از کار روزنامهنگاران مستقل قرار گرفت .لذا کنترل رسانه های محلی را در دست گرفته و گزارشگران با تابعیت غیرسوری را نیز اخراج کرده بود و اجازه ورود به کسی نمیداد. با این وجود شماری از روزنامهنگاران خارجی با قبول خطر و از راه غیر قانونی و قاچاق خود را به سوریه رساندند تا اعتراضات را پوشش دهند. ماری کالوین نیز در آخرین گزارشش برای ساندی تایمز نوشته بود که با کمک یک قاچاقچی راه خود را به حمص رسانده است.
کالوین ۵۵ ساله در طی فعالیت حرفهایاش ماموریتهای متعددی را در جنگ بالکان، چچن، کوزوو ، تیمور شرقی، زیمبابوه و حتی لیبی(در اولین روزهای بهار عربی) گذراند. یکی از چشمانش را ده سال پیش زمانی که از جنگ داخلی سریلانکا گزارش تهیه میکرد از دست داده بود. او در تیمور شرقی ،سال ۱۹۹۹، در نجات جان ۱۵۰۰ زن و کودک که در محاصره نیروهای اندونزی گیر افتاده بودند نقش داشت و از ترک محل امتناع کرد تا بتواند به گزارش شرایط آنها در روزنامه و تلویزیون ادامه دهد.
در فوریه ۲۰۱۲، کالوین ، سوار بر ترک یک موتور سوار خود را به حمص رساند تا محاصره شهر را پوشش دهد. آخرین گزارشش از شهر شامگاه ۲۱ فوریه بود که در بی بی سی ، کانال ۴، و سی ان. ان. پوشش داده شد. او شرح داده بود که نیروهای دولتی با خشونت شهروندان را تحت حملات هوایی گرفته اند و مردم غیرنظامی را در کوچه و خیابان هم با تک تیرانداز هدف قرار میدهند. کالوین که پیش از آن از مناطق جنگی پرشماری گزارش تهیه کرده بود، معتقد بود آنچه در حمص میدید از بدترین جنگ و خشونتهایی به شمار میرفته که شاهدش بوده است.
صفحه ماری کالوین در CPJ:
https://goo.gl/9ATaEa
«مدار بستهی سوریه: محاصره، گرسنگی، تسلیم، تکرار»
ترجمه مقاله نشریه والاستریت ژورنال آمریکا پیرامون وقایع اخیر غوطه شرقی دمشق
«این روزها در پی یافتن سوریهایی هستم که از جنگ آوارشده بر سرشان در پی پناهی هستند، در حالی که همزمان سعی میکنم تجربه شش سال پیش خودم از جنگ را فراموش کنم.
در چند هفته اخیر، با تلفن و مکاتبه با ساکنین غوطه شرقی در حومه دمشق در ارتباط بودهام. آنها در زیر زمینها و تونلهای زیر زمینی پناه گرفتهاند و به دنبال غذا برای سیرکردن بچههایشان به هر دری میزنند. با اینکه در صدایشان ترس را حس میکردم، با این وجود نظرات شجاعانهای ابراز میکردند.
از بعضی سؤالاتی که ناگزیر از آنها میپرسیدم شرمنده میشدم: حالتون چطوره؟ از تجربه زندگی در چنین زیرزمینی تعریف کنید. وقتی موشکی به نزدیکتان اصابت میکند چه حالی دارید؟ بعضی وقتها خیلی رک میگویند واقعا این سؤالها را جدی میپرسی؟
اینجاست که به آنها میگویم خودم اهل حمص هستم. از محله ‹باباعمرو› – اولین منطقه ای که همان سال ۲۰۱۲ به محاصرهی حکومت بشار اسد درآمد و آنقدر بمباران شد تا تسلیم شود. دولت نه تنها قصد داشت شورشیان را از آن منطقه براند، بلکه میخواست سرنوشت این شهر را نیز به درس عبرتی تبدیل کند.
با تعریف کردن این روایت شخصی، درجا بین من (یک روزنامهنگارسوری تبعیدی در آلمان)؛ و آنها (سوریهایی که به دست دولت خود بمباران میشوند) پیوندی برقرار میشود. غوطه شرقی یکی از آخرین مناطق تحت کنترل شورشیان است که دولت در پی گسترده شدن حیطه کنترلش قصد تصرف آن را دارد.
قبل از غوطه شرقی، نوبت وادی بردی بود. و قبل از آن حلب و قبل از آن بسیاری شهرها و مناطقی که تعدادشان بیشتر از آن است که بتوان اینجا لیست کرد. دستورالعمل درباب همهی آنها یکسان بود و به همین سرنوشت محاصره و بمباران دچارشدند: گرسنگی بکشید یا تسلیم شوید.
باباعمرو، منطقهای فقیرنشین در حومه حمص، منشأ خاطرات شاد فراوانی از کودکی من بود که به عنوان آخرین فرزند از پنج فرزند حسابی لوسم کرده بودند. هر روز صبح برای خرید نان تازه و تکهای کیک یا شیرینی به نانوایی محل میرفتم. ابوحسن، صاحب نانوایی، هیچوقت من را به اسم خودم صدا نمیزد. همیشه برای احترام به مادرم که مدیر مدرسه ابتدایی بود، به عنوان ابن الآنسة – پسر خانم معلم – از من اسم میبرد.
در شانزده سالگی که برای اولین بار با دختری قرار گذاشته بودم، به زمینی خالی در محله بابا عمرو که به زور میشد اسمش را پارک گذاشت رفتیم. هیچ پولی در جیبم نبود که برایش نوشابهای، پاکت چیپسی چیزی بخرم. فقط روی نیمکتی نشستیم و چندین ساعت حرف زدیم.
پدر و مادرم تحصیلات را در اولویت اول ما قرار داده بودند و همواره تشویقمان میکردند که انگلیسی را خوب یاد بگیریم. پدرم همیشه میگفت: «انگلیسی در آینده به کمکت خواهد آمد». سال ۲۰۱۰ دانشگاه را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه حمص شروع کردم.
سال ۲۰۱۱ که پیوستن سوریها به «بهار عربی» به جنگ داخلی منتهی شد، بابا عمرو یکی از اولین مناطقی بود که تحت کنترل شورشیان ضد دولتی درآمد و خیلی زود هدف حملات حکومت قرار گرفت. وقتی دیدم کسانی که من شخصا میشناختم یکی یکی کشته میشوند، به جمع فعالیت مدنی پیوستم و از دانش انگلیسیام کمک گرفتم تا از نهادهای حقوق بشری کمک بگیرم.
آنچه ما در بابا عمرو تجربه کردیم در مقایسه با تجربه زندگی مردم غوطه هیچ نیست، ولی باز هم میتوانم خودم را جای آنها بگذارم. جواب سؤالاتم را خودم میدانم که وقتی صدای موشک میآید چه حالی میشوید: آن صدای سوت وحشتناک آدم را به این فکر میاندازد که آيا الان لحظهایست که مرگش فرا میرسد و روحش از بدن جدا میشود؟
من بعد از ۲۰ روز محاصره و بمباران به همراه گروهی که با هم مخفی شده بودیم از بابا عمرو گریختم. تا شب صبر کردیم و از مرز منطقه با احتیاط رد شدیم؛ جایی که از فرط بمباران شباهتی با آنچه پیشاز این بود نداشت. در نهایت به یک لولهی آب در درست احداث رسیدیم به ابعادی حدود ۱.۵ متر در ۱ متر.
به مدت دو ساعت خم شده بودیم و داخل این لوله نمور به مسیر ادامه میدادیم. بوی نا و کپک خفهمان کرده بود و هیچ روشنایی هم نبود که مسیر مشخص باشد. بالاخره به سر دیگر لوله که رسیدیم تازه فهمیدیم که یک ایست بازرسی ارتش نزدیکمان است و باید در سکوت مطلق حرکت میکردیم و حتی یک سیگار هم نمیشد روشن کنیم.
در این شش سالی که از باباعمرو بیرون آمدم، همهی تلاشم را کردهام این خاطرات تلخ را فراموش کنم و در عوض بر رنج مردم سوریه تمرکز کنم. یکی از کسانی که شدیدا مرا تحت تاثیر قرار داده بود ماری کالوین بود که آن زمان برای روزنامه انگلیسی ساندی تایمز کار میکرد.
من و ماری در خانهای بزرگ که گروهی از فعالان در حمص اجاره کرده بودند با هم بودیم. وقتی ژورنالیستها یکی یکی به آنجا میآمدند من به عنوان «کارپرداز» کمکشان میکردم که در مناطق پرخطر رفت و آمد کنند و به قرارهایشان با منابع اطلاعاتی برسند. وقتی هر دویمان بالاخره توانستیم از آنجا فرار کنیم خیالم راحت بود و خوشحال بودم که جان سالم به در برده بودم ولی او از فکر مردمی که هنوز در محاصره گیر افتاده بودند بیرون نمیآمد و دوباره برگشت.
با سیانان و بیبیسی و دیگر شبکه های تلویزیونی تماس گرفت تا به بینندگانشان بگویند «ارتش سوریه دارد مردم سرما زده و گرسنه شهر را بمباران میکند» فردای همان روز بمبی به ساختمان محل اقامتش اصابت کرد و کشته شد.
این نکته که ماری جانش را فدا کرد که به ملت من کمک کند گویی مسیری را برای من روشن کرد. من به این قصد به روزنامهنگاری روی آوردم تا بتوانم این حقایق تلخ را از آنچه در سوریه میگذرد بازگو کنم و رهبران کشورهای خارجی را تکانی بدهم که کاری برای توقف این کشتار بکنند.
سال ۲۰۱۲ سوریه به این پیچیدگی که امروز بسیاری از رهبران کشورهای غربی از آن حرف میزنند نبود. من امیدواربودم که سازمان ملل و دیگر قدرتهای کشورهای متمدن بیدرنگ دخالت کنند و راه حلی سیاسی برای سوریه پیدا کنند. این اتفاق نیفتاد.
من به خبررسانی و نوشتن از کسانی که نتوانستند از سوریه بگریزند ادامه دادم. این بدین معنی بود که هیچوقت از خاطراتم از جنگ دور نشدم، بعضا حتی احساساتی که در درونم برانگیخته میشد به همان تازگی و شدتی بود که بار اول تجربه کرده بودم.
سال ۲۰۱۵ وقتی یکی از ساکنین شهر معظمیه ، که دو سال در محاصره بود، برایم از گرسنگی فلج کنندهای که تجربه کرده بودند حرف میزد، دقیقا می فهمیدم چه میگوید. یادم آمد که یکبار پس از دو روز که هیچ چیز نخورده بودم حال آدم مستی را داشتم که که منگ بود و نمیتوانست درست فکر کند و تصمیم بگیرد.
سال ۲۰۱۶ وقتی تصویر عمران پنج ساله را از حلب دیدم- کودک زخمی و خونینی که برای مدت کوتاهی توجه جهان را جلب کرد- یاد همسایگان خودم و بچههایشان افتادم که چطور از ترس بمباران پا برهنه به خیابان فرار میکردند. صحنههای بدنهای تکهپاره کودکان یادم آمد که توی بیمارستانها دیده بودم و فکر کرده بودم «گناه اینها چیست؟ فرسنگها دورتر از خط مقدم جنگ چرا باید هدف قرار بگیرند؟»
حالا که حکومت اسد بیشتر و بیشتر در غوطه شرقی پیشروی میکند، برای من هم حفظ ارتباط با منابع اطلاعاتیام خیلی سخت تر شده است. هیچ نمیدانم که اصلا هنوز زنده هستند یا حکومت دستگیرشان کرده است یا نه.
این حال اضطراب و نگرانی باز روزهایی را به یادم میآورد که نیروهای حکومتی در بابا عمرو پیشروی میکردند و منطقه را خیابان به خیابان تصرف میکردند و فضای ما تنگتر و تنگتر میشد. هنوز آن حال وحشت و اضطراب را تجربه میکنم، انگار کسی از درون به دلم چنگ انداخته باشد. از این میترسیدیم که گیر بیفتیم و دستگیر شویم و نمیدانستیم که سربازان چه بلایی بر سرمان میآورند. یکی از دوستانم پیشنهاد داد که در منبع آبی در پشتبامشان پنهان شویم. در نهایت فرار کردیم و من هیچوقت برنگشتم.
وقتی نیروهای اسد بابا عمرو را اشغال کردند، خانه بچگی من غارت شد، دوچرخهام، تلویزیونمان و حتی عروسک به یادگار از بچگی ام دزدیده شد. خانواده ام نیز پخش است بین حمص و لبنان و عربستان و آلمان.
غوطه نیز مانند تمام مناطق محاصره شدهی قبلی به دست اسد خواهد افتاد. بخشی از مردمش از خانههایشان میگریزند، همان کاری که من کردم، به این امید که فرزندانشان روزی به آنجا برگردند. دیگران باقی میمانند و باز هم به این زندگی پر رنج ادامه میدهند. سرنوشتی که گویی مجازاتی برای مردم سوریه بوده است؛ تنها به این خاطر که به خودشان جرات دادند جلوی دولت بیرحمشان بایستند و مقاومت کنند.»
منبع: وال استریت ژورنال، ۳ فروردین ۹۷/ ۲۳ مارس ۲۰۱۸
https://goo.gl/3G4WbH